کد مطلب:28442 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

عبد اللَّه بن زبیر












وی در سال اوّل هجری در مدینه به دنیا آمد و اوّلین فرزند مهاجران است كه در مدینه به دنیا آمد.[1] او نوه ابوبكر بود[2] و در انحراف پدرش از مسیر حق و برپا كردن جنگ جمل، نقشی اساسی داشت.

امام علی علیه السلام درباره او فرمود:

زبیر، همیشه از مااهل بیت بود تا زمانی كه فرزند نامباركش، عبداللَّه، بزرگ شد.[3].

او بعد از قتل عثمان، بسیار تلاش می كرد تا پدرش را به خلافت برساند؛ ولی در كار خود، موفق نشد. او حلقه اتّصال عایشه از یك سو، و زبیر و طلحه از سوی دیگر بود.[4].

او حتّی هنگامی كه زبیر قصد كناره گیری از جنگ جمل را داشت، به انواع حیله های اخلاقی و احساسی دست زد تا پدر را منصرف كند.[5].

در جنگ جمل، زمانی كه كسی اطراف شتر عایشه نمانده بود، عبد اللَّه، خودْ زمام شتر را به دست گرفت. او در جنگ تن به تن با مالك اشتر، به شدّت مجروح شد. گفته اند كه به كشتن مالك اشتر بسیار تمایل داشت، حتی اگر به قیمت جان خودش تمام شود. لذا در مواجهه با مالك اشتر می گفت:

اقتلونی ومالكاً

واقتلوا مالكاً معی.[6].

من و مالك را بكُشید

و مالك را به همراه من به قتل رسانید.

بعد از پایان جنگ، بنا به درخواست عایشه، امام علی علیه السلام او را عفو كرد.[7].

عبد اللَّه بن زبیر، شخص مغرور و مطرودی بود، به گونه ای كه حتی مورد توجّه و احترام معاویه هم قرار نگرفت.[8] پس از مرگ معاویه، با یزید، بیعت نكرد و برای حفظ جان خود، در مكّه ساكن شد[9] و بعدها بر مكّه تسلّط یافت.

لشكریان یزید به مكّه حمله بردند تا مقاومت عبد اللَّه را درهم شكنند.در این حمله، كعبه آتش گرفت و خراب شد؛[10] لیكن چون در همین زمان، خبر مرگ یزید به مكّه رسید، عبد اللَّه، جان سالم به در بُرد.[11].

عبد اللَّه، پس از مرگ یزید، در سال 64 هجری،[12] ادّعای خلافت كرد و بر حجاز و یمن و عراق و خراسان مسلّط شد.[13]. او از عبد اللَّه بن عبّاس و محمّد بن حنفیه بیعت خواست؛ ولی آنان روی برتافتند.از این رو، تصمیم گرفت آن دو را آتش بزند؛ لیكن با حمله [ یاران ]مختار، آن دو از مرگ نجات پیدا كردند.[14].

در زمان خلافت عبد الملك بن مروان، در سال 73 هجری، با حمله حَجّاج به مكّه و مسجد الحرام، عبد اللَّه بن زبیر، كشته و سپس به دار كشیده شد.[15].

2092.شرح نهج البلاغة: از جمله كسانی كه از علی علیه السلام كناره گرفتند و در شمارِ دشمنانش درآمدند، عبد اللَّه بن زبیر است. علی علیه السلام می فرمود: «زبیر، همیشه از ما اهل بیت بود تا زمانی كه فرزندش عبد اللَّه، بزرگ شد و او را تباه ساخت».

عبد اللَّه، همان كسی است كه زبیر را به جنگْ وا داشت و او كسی است كه رفتن به بصره را در چشم عایشه خوب جلوه داد. او فردی بد دهن و فحّاش بود، با بنی هاشم دشمنی می ورزید و علی بن ابی طالب علیه السلام را نفرین می كرد و دشنام می داد.[16].

2093.مروج الذهب- به نقل از مساور بن سائب-: فرزند زبیر، چهل روز خطبه خواند و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود نفرستاد و گفت: چیزی مرا از این كه بر پیامبر خدا درود فرستم، باز نمی دارد، جز این كه [ ممكن است سبب شود] مردانی خود را برتر ببینند.[17].

ابن ابی الحدید پس از نقل این روایت گوید: در گزارش محمّد بن حبیب و ابو عبیده معمّر بن مثنّی (از قول عبد اللَّه بن زبیر)، چنین آمده است: او (پیامبرصلی الله علیه وآله) تعدادی خویشاوند نااهل دارد كه وقتی از پیامبر خدا نام برده می شود، [ مغرورانه ]سر می جنبانند.[18].

2094.مقاتل الطالبیین- در شرح حال عبد اللَّه بن زبیر-: او كسی است كه چهل جمعه در خطبه اش بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود نفرستاد تا این كه مردم [ به عنوان اعتراض ]اطرافش جمع شدند. او [ در پاسخ به اعتراض آنها ]گفت: پیامبر خدا تعدادی خویشاوند نااهل دارد كه اگر بر او درود فرستم یا از او یادی كنم، گردن برمی افرازند و از یاد او احساس عزّت می كنند و بدان خشنود می گردند و من دوست ندارم یاد و نام او مایه چشمْ روشنی آنان باشد.[19].









    1. صحیح مسلم: 25/1690/3، مسند ابن حنبل: 27004/270/10.
    2. المستدرك علی الصحیحین: 6326/631/3، تهذیب الكمال: 3269/509/14.
    3. نهج البلاغة: حكمت 453، العقد الفرید: 314/3، الاستیعاب: 1553/40/3.
    4. الجمل: 229.
    5. تاریخ الطبری: 509/4، مروج الذهب: 372/2، تاریخ الإسلام: 490/3.
    6. مروج الذهب: 376/2، تاریخ الطبری: 519/4 و ص530، أنساب الأشراف: 39/3.
    7. مروج الذهب: 378/2، الفتوح: 485/2.
    8. تاریخ الطبری: 323/5، مقاتل الطالبیّین: 397.
    9. تاریخ الطبری: 340/5، الكامل فی التاریخ: 530/2، تاریخ الإسلام: 169/4.
    10. تاریخ الطبری: 498/5، الكامل فی التاریخ: 602/2، اُسد الغابة: 2949/244/3.
    11. تاریخ الطبری: 498/5 و ص 501، الكامل فی التاریخ: 602/2، تاریخ دمشق: 209/28.
    12. تاریخ الطبری: 497/5 و ص 501، الكامل فی التاریخ: 604/2.
    13. اُسد الغابة: 2949/244/3، سیر أعلام النبلاء: 53/364/3، الكامل فی التاریخ: 615/2.
    14. تاریخ دمشق: 204/28، مروج الذهب: 86/3، تاریخ الیعقوبی: 261/2.
    15. مروج الذهب: 122/3، المستدرك علی الصحیحین: 6346/639/3، تاریخ الطبری: 187/6.
    16. شرح نهج البلاغه:4/79.
    17. مروج الذهب: 88/3، شرح نهج البلاغة: 62/4.
    18. شرح نهج البلاغة: 62/4.
    19. مقاتل الطالبیّین: 397، بحار الأنوار: 26/183/48.نیز، ر.ك: تاریخ الیعقوبی: 261/2.